یک نفس خون آشام ....
پوذخندی زد و گفت:واقعا می خوای بدونی؟اگه بگم فکر میکنم تو شوک بزرگی فرو بری!با تمام توانم با صدای ریزی گفتم:بگو!سرش را تکان داد و گفت:این جوری حال نمیدهد خیلی زود بازی تمام می شود خودت حدس بزن!لبم را گزیدم و به آرامی گفتم:باشد! **** پرواز کرد و تبدیل به مردی شد که همیشه در زندگیه آتریسا نقش داشته است!نیشخند پر رنگی زد و زیر لب گفت:تازه این فقط شروع بازی هست!و به طرف جنگل دوید. **** جیغ کوچکی کشیدم که باعث چشمان کلاوس گرد شود،گفت:چه شده است؟چرا بیخودی جیغ می کشی؟اگه از حدس زدن میترسی بیخیال خودم میگویم!گفتم:نه به نظرم آمد یکی داشت ما را از توی آن پنجره نگاه میکرد،یک لحظه چشمان قرمز رنگش را دیدم!پوذخندی زد و گفت:حتما یک پرنده یا موجود دیگر بوده ات به اندازه ی یک جیغ ترس ندارد!حالا حدس بزن فکر کنم مراسم را برای فردا شب باید بیندازیم!لبم را گزدیم و آرام گفتم:آلف هستید؟چشمانش گرد شد و شرو ع کرد با صدای آرام خندیدن!گفتم:چرا می خندی؟سعی کرد خودش را جمع و جور کند و گفت:آخر تو دیگر چه موجودی هستی؟چه جوری همچین چیزی به ذهنت رسید؟آلف خدای من؟فیلم و سریال میبینی نه؟حتما هابیت و ارباب حلقه ها را هم خیلی دوست داری؟وای خدای من عالی بود!زیر لب لعنتی نسارش کردم و گفتم:میزارید حدس بزنم یا برم؟لبخندی زد و گفت:یعنی باور کنم !حتی بری هم همش به این وضوع فکر میکنی ما چه هستیم!فکر نکنم تا صبح طاقت بیاری!هووم؟ناسزایی دیگر هم بهش گفتم،لبخندی زد و گفت:فکر نمی شنوم،از اینکه میتوانم این طوری بسوزانمت لذت میبرم!پس حساب من و تو در رابطه با این چیز هایی که زیر لب میگویی جداست!حالا دوباره شروع کن منتظرم!گفتم:موجودات فضایی؟سرش را به معنای نه تکان داد!ادامه دادم:خون آشام؟لبخندی زد و گفت:هی چندتاییمون خون آشامن!ولی هنوز نتونستی حدس بزنی من و چند نفر دیگه چییم؟! کمی چشمانم گرد شد و آروم گفتم:کدوماتون خون آشامین؟ابرو های نیکولاس بالا رفت و گفت:واقعا دلت می خواد بدونی؟سرم را تکان دادم،شانه هایش را بالا انداخت و گفت:بعد از این که توانستی حدس بزنی بقیه چی هستند،حتما بهت میگم!سرم را با ناراحتی تکان دادم و گفتم:نمیدانم خودت بگو!سرش را به معنی نه تکان داد،گفت:خودت میتوانی حدس بزنی ولی الان نه بهتره به کارمان برسیم!به ساعتش نگاهی انداخت و گفت:10 دقیقه ی دیگه پشت ویلا میبینمت!اگه نیای میدونی برا چه اتفاقی میوفته!نه؟....... ادامه داره..........
نظرات شما عزیزان:
دارکوب مشکی رنگی از درون پنجره ای به مکالمه ی آن دو نفر نگاه میکرد،چشمان قرمزش از سر رضایت برق درخشانی زد،به طرف زمین
پاسخ: ^__^
من پوكيدم
پاسخ:هی میام بزارم لوکس بلاگ میپره دیگه دوباره امتحان نمیکنم حوصله ندارم :(
به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز را در تو تشخیص دهد ...
اندوه پنهان شده در لبخندت را...
عشق پنهان شده در عصبانیتت را...
و معنای حقیقی سکوتت را ...
پاسخ: ممنون برای نظرت
مغسی.
پاسخ: خوش حالم خوشت اومده عزیزم
آورین
پاسخ: مرسی مرسی :)
پاسخ:خخخخ ممنون :)))
برچسبها: ماه شوم ,